این حدیث سند معتبری ندارد. مراد از معرفت خدا که کمال اشرف و اعلای هر انسان است، معرفت حقیقت ذات خدا نیست؛ زیرا آن معرفت عقلاً و نقلاً محال است.
جایی که حقیقت بسیاری یا همه مخلوقات بر بشر مجهول است و جز به خواصّ و آثار آنها پی نبرده است، حقیقت ذات اقدس ربوبی چگونه امکان درک دارد؟ هرچه بشر در ذات او فکر کند به جایی نمیرسد.
خدا را باید به صفات و اسماء الحسنی و آثار قدرت او شناخت.
این است یکی از معانی متعدّد و معرفت آموز حدیث شریف «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» (بحار: 20/32) هر کس خود را بشناسد خدا را شناخته. پس خدا را باید به آیاتش شناخت.
پاسخ: برای تبیین لزوم شناخت خدا دوگونه دلیل میتوان ارائه داد: دلایل نظری و عملی.
دلایل نظری لزوم شناخت خدا:
دست کم دو عامل درونی انسان را به سوی شناخت خدا و معرفت به او سوق می دهد
1 - عامل عقلانی:
متکلمان و اندیشمندان اسلامی، از دیر زمان برای اثبات لزوم گام نهادن در طریق خداشناسی بردو اصل تکیه کردهاند.
أ ) دفع ضرر محتمل:
از آن جا که عقل جلوگیری از زیان را لازم میشمارد،انسان بر آن است به نیروی عقل و منطق خود، علت اصلی وجود جهان شگفت را دریابد و خدایی را که آفریننده هستی و سازنده جهان است شناسد.(1)
ب) وجوب شکر منعم:
شکی نیست نعمتهای فراوانی که از آن بهرهمندیم، از سوی منعمی یه ما اعطا شده است و از سوی دیگر عقل، سپاسگذاری از بخشنده نعمت را لازم میشمارد. از آن جا که سپاسگذاری از یک موجود بدون شناخت او ممکن نیست، عقل حکم میکند باید در مسیر شناخت نعمت دهنده حقیقی (خداوند) گام بردارد. (2)
2 - عامل روانی:
آدمی به گونه ای آفریده شده که به طور طبیعی به وجود خدا توجه دارد، چون انسان موجودی است که از دو حقیقت ترکیب یافته است: روح و جسم.انسان به واسطه جنبه جسمی به مادیات گرایش دارد و به دنبال آن میرود، ولی جنبه روحی را، گرایش به مادیات نمیتواند اقناع کند.
چون این که هر چه انسان هر گونه لوازم مادی را برای خویش آماده میسازد، باز عطش افزون طلبی در او تسکین نمییابد، به همین دلیل است.(3 )
روح مجرد و غیرمادی انسان تنها با شناخت خداوند که مجرد مطلق است و گرایش و ارتباط با او آرامش مییابد.
دلایل عملی لزوم شناخت خدا:
شناخت خدا و ایمان و ارتباط با او، تمامی زندگی انسان را تحت تأثیر قرار میدهد و راه مشخصی را پیش پای او میگذارد.
برخی آثار شناخت و اعتقاد به خدا عبارتند از:
1 - شناخت خود:
انسان اگر خدا را بشناسد، خود را نیز خواهد شناخت. در واقع خودشناسی واقعی آن است که بداند: از کجا آمده، برای چه آمده، به کجا و به سوی چه کسی خواهد رفت. زمانی به پاسخ این سؤالات دست خواهد یافت که خدا یعنی مبدأ آفرینش را شناخته باشد.
2 - رهایی از احساس پوچی و پوچی گرایی :
آنان که معتقد به خدا هستند، چون خداوند را "حکیم" میدانند، نه تنها زندگی را هدفتمند و آفرینش را برای رسیدن به هدفی مشخص می دانند، بلکه معتقدند آفرینش هرچیز در ارتباط با نظام هستی هدفمند است.
3 - آرامش روحی:
کسی که خدا را به عنوان مبدأ هستی نمیشناسد، معاد را نیز باور ندارد. نتیجه طبیعی این بینش آن است که از یک سو نگران از دست دادن چیزهایی است که دارد؛ از دیگر سو، در حسرت چیزهایی است که ندارد.
اما کسی که خدا را میشناسد و ایمان به مبدأ و معاد دارد،
دنیا را معبود خود قرارنداده و تمام امیدو آرزویش در آن قرار داده نشده تا برای از دست رفتن آن در اضطراب و تشویش باشد. او با توکل به خدا و دل بستن به عنایان و تقدیراتش، آرامش روحی مییابد. میزان آرامش روحی افراد معتقد به متناسب با میزان شناخت و معرفت وایمان و پیوند قلبیاش با خدا است. اگر میبینیم بسیاری از خداپرستان فاقد آرامش روحی هستند، به دلیل ضعف معرفت و کم سو بودن چرا ایمان و توکل آنها است.
4 - شکوفایی احساس تعهد و مسئولیت:
کسی که باورش به خدا ریشه در معرفت و شناخت دارد، میداند که همه کارهای ریز و درشتش در محضر و منظر خدا و تحت نظارت او است.
هر قصد و نیتی که در دارد و هر نیکی و بدی که انجام میدهد، در دفتر هستی ثبت میشود و بابت همه آنها باید در پیشگاه خدا حساب پس دهد. بدیهی است که چنین شناخت و برداشتی، احساس مسئولیت را به طرز عمیقی در وجودش بر میانگیزاند.
علاوه بر چهار مورد مذکور ظلم ستیزی، طاغوت شکنی، فرار از تملق و چاپلوسی، عزت نفس و دوری از تواضع و ذلت در برابر صاحبان زر و زور و تزویر، و غیر اینها، که همگی نشانه کمال و وارستگی انسان است، از فواید و نتایج خدا شناسی است. عقل حکم میکند برای نیل به مقام "انسانیت" باید خدا را شناخت.